چشم اندازجنبش اشغال وال استریت

چشم اندازجنبش اشغال وال استریت
Copyright 
نگارش از Euronews
هم‌رسانی این مطلبنظرها
هم‌رسانی این مطلبClose Button

تقریبا سه ماه از آغاز جنبش اشغال وال استریت می گذرد. از تعداد تظاهرکنندگان نسبت به اوایل کاسته شده، مسئله ای که عده ای آنرا نشانه شکست نود ونه درصد جامعه در نبردشان علیه یک درصد باقی مانده جامعه می دانند. با اینحال برخی می گویند اینطورها هم نیست و نبرد با سیاستگذاران وال استریت تازه شروع شده است.

مارک بری یک دانشجوی دکترا یکی از افرادی بود که 17 سپتامبر و همزمان با آغاز اعتراضها در این محل حضور پیدا کرد. او در مورد چرایی این حرکت خود می گوید :” این یک نمایش محلی از یک اعتراض جهانی بود. از بحث درباره تداوم نابرابری و شکاف طبقاتی و بی عدالتی اقتصادی در آمریکا شروع شد که برای دهها حرفی از آن نبود. بعد ما براحتی مثل یک تکه آشغال به حاشیه رانده شدیم. اما حالا فکر می کنم که نشان دادیم یک تهدید واقعی برای طبقه بالای جامعه شدیم. ما مهم شده ایم و آنها دیگر نمی توانند وجودمان را انکار کنند.”

یک جنبش اعتراضی و مهمتر از همه پیام این جنبش… پیامی که نمی توان آنرا نادیده گرفت. “وال استریت را اشغال کنید“، اعتراض به نظامی است که در آن یک درصد افراد جامعه برسایرین حکومت می کنند، بانکها از خطر ورشکستگی نجات داده می شوند و این درحالیست که دارایی بدهکاران عادی حراج می شود…. به زبان دیگر، نظام رها کردن بدهکاران، بیکارکردن آنها و از همه مهمتر ناامید کردن آنها از زندگی و زنده بودن است.

این دردهای مشترک بسیاری از مردم دنیاست، دردهایی که مرز نمی شناسد. در اواسط ماه اکتبر بود که این جنبش نه تنها به شهرهای دیگر آمریکا، بلکه به اینسوی اقیانوس اطلس هم سرایت کرد. چرا که بازار بورس وال استریت نمادی است ازبازارهای مالی دنیا، قمارخانه هایی ورای پول مالیات دهندگان و بانیان اصلی بحرانهای اقتصادی حال حاضر.

اما فقدان رهبری، عدم شفافیت در بیان خواسته ها و ایراد خسارت به اماکن عمومی اقبال اشغالگران وال استریت را کاهش داد. پلیس برای متفرق کردن بست نشینان مداخله کرد و امروز برخی می گویند کارجنبش به پایان رسیده است.

اما مارک با این نظر موافق نیست. او می گوید:“دلایل ناامیدی مردم متفاوت است و به همین دلیل دامنه دغدغه های جنبش وسیع بود. به همین خاطر، مردمی شد. برای اینکه قدرت داشتیم و حالا فقط باید خواسته هایمان را ازمسیردرست به پیش ببریم. اکنون جنبش دردست مردم است و مردم خودشان آنرا هر جا که باشند وارد برنامه زندگیشان می کنند.”

استف گری دانشجویی است که با الهام از این ایده، وب سایتی طراحی کرده تا محلی باشد برای داستانهای بعضا دردآور دانشجویانی که با وام، هزینه سرسام آور تحصیل خود را می پردازند.

او ازدست نظام سرمایه داری ای که برای شرکتهای خصوصی وام دهنده، این امکان را فراهم می کند تا حتی میزان سود مبلغ وام را هم تغییر دهند، عصبانی است. سیاستی که شانس دانشجویان بدهکار را دربازپرداخت بدهی هایشان، پایین تر می آورد. استف ازجمله این دانشجوهاست. برای ادامه تحصیل هشتاد هزار دلار وام گرفت و حالا در آستانه 23 سالگی، بیکاراست و درحدود 135 هزار دلار بدهکار.

او می گوید : “ بله. من زیر برگه وام را امضاء کردم و می دانم که با وارد شدن به این بازی، خودم را بدهکار کردم. ولی دیگر نمی دانستم که در بازی تقلب هم می کنند.”

بزودی میزان بدهکاری دانشجویان در آمریکا به مرز هزارمیلیارد دلار می رسد، رقمی بالاتراز میزان بدهکاری کارتهای اعتباری مردم، و خبری ناخوشایند برای نسل جدید و دانشجویان فردای این کشور.

استف گری اضافه می کند :” دانشگاه گران است. شهریه ها بین سالهای 1980 و 2010 حدود 600 درصد افزایش داشتند. بخاطر این است که نسل بعد ازجنگ دوم جهانی اولویت دادن به مشکلات ما را درک نمی کنند. تا ده سال پیش همه می گفتند حتما باید بروی دانشگاه. اگر دانشگاه نمی رفتی، آدم بدی بودی… و حتماباید دنبال آرزوهایت می رفتی و درهر رشته ای که دوست داشتی، ادامه تحصیل می دادی. من رشته نظام اطلاعاتی جغرافی را دوست داشتم که جزء رشته های علوم قرارمی گیرد. ازآن رشته هایی نیست که خیلی طرفدار داشته باشد و هیچ کاری هم برایش پیدا نمی شود. دو سال پیش باید وضع من خوب می شد ولی یکدفعه استخدام های بدون سابقه کاری را برچیدند و بجایش کارآموزی بدون حقوق گذاشتند تا تجربه کاری پیدا بکنیم. همه اینها توی رزومه من هست. من در دانشکده خودم دستیارمحقق شدم. ولی من نمی خواهم برای خودم رزومه درست کنم من می خواهم بتوانم قرضهایم را پس بدهم.”

اما پی تر شیف، کسی که می داند کجا باید سرمایه گذاری کند، جزء آن یک درصد جامعه است. ازاین بابت احساس شرمندگی هم نمی کند. او حدود نصف درآمد خود را مالیات می دهد و به 150 نفر حقوق پرداخت می کند. او از معدود افراد این طبقه است که برای دفاع از نظام سرمایه داری و گفتگو با 99 درصد دیگر ، میکروفون بدست گرفت وبه میان جنبش اشغال وال استریت رفت تا به آنها بگوید مشکل از سوسیالیسم است نه از سرمایه داری!

او می گوید :“من می دانم که آنها حق دارند که ناامید باشند اما آنها افراد بیگناهی را مقصر می دانند. مقصر دانستن وال استریت یا افراد ثروتمند موفق، اشتباه است. دولت مقصر است. مشکل اینجاست که دولت بیش از اندازه در کار اقتصاد و بانکها دخالت می کند. دلیل اینکه بسیاری از مردم در بازار مسکن ضرر کردند، دولت بود. دولت با ضماتهای مربوط به وام مسکن و رهن عده بیشتری را به دام آن انداخت . بعد نرخ مصنوعی بهره بانکی را اعمال کرد. من آمریکایی هایی راکه وقتی فرصتی مهیا شد، با پول دیگران قمار کردند، سرزنش نمی کنم. مشکل اینجاست که این فرصت نباید به آنها داده می شد. ولی بدلیل سیاستهای خزانه داری و دولت، این فرصت برای آنها بوجود آمد.”

این البته شیوه مرسوم بین محافظه کاران آمریکاست: مقصر دانستن دولت در زمان بحران مالی و اقتصادی. مایک مایو، هم در خزانه داری کار کرده است هم در وال استریت. او کتابی نوشته و در آن نسبت به فساد شرکتها طی ده سال گذشته هشدار داده است. به باور او سرمایه داری بدلیل بحران مالی بدنام شده است، اما دولت یگانه مقصر این شرایط نیست.

او می گوید :” ناامیدی نسبت به وال استریت از آنجا ناشی شد که دولت روند بازار آزاد را تسهیل نکرد. دخالتها بیش از حد بود و افراد در وال استریت از اینکه می دیدند، کارگزاران اقتصادی ای که کارنامه خیلی بدی از خود بجای گذاشته بودند، به این راحتی دستشان گرفته می شود، احساس ناامیدی و پوچی بهشان دست داد. اگر به کسی که کارش را بلد نیست، اجازه دهید همچنان ادامه دهد کل نظام بانکی و صنعت مالی نابود می شود و وجهه آمریکا و شرکتهایش را از بین می برد. سئوال این است یک کارگزار اینچنینی چرا باید وقتی شایستگی اش را ندارد 10، 20 میلیون پاداش بگیرد؟ وقتی این طوری می شود این شبهه برای کارکنان دیگر بانکها و شرکتها پیش می آید که سیستم خراب است. این پیام به همه جا فرستاده می شود و می چرخد و نهایتا معنی اش این می شود که نظام ما عادلانه نیست.”

این مسئله مدل دیگری از جنبش اشغال وال استریت را پدید آورده. این عده در نیویورک فریاد می زنند: خانه های خود را اشغال کنیم. خانه هایی که در قبال وام زیر رهن بانکها بودند و با بالاگرفتن بحران و عدم توانایی مالکان در بازپرداخت اقساط، از چنگ صاحبان آنها در آورده شده اند. نزدیک دو میلیون واحد مسکونی از این طریق در آمریکا توسط بانکها ضبط و توقیف شده اند. سال آینده این میزان احتمالا دوبرابر خواهد شد.

این دانشجو 25 هزار دلار زیر قرض است و بانک خانه والدین او را هم بزودی تصرف خواهد کرد. او می گوید :” اگر ما آمریکاییها واقعا خواهان ایجاد تغییر در زندگی روزمره خود هستیم باید کاری بکنیم. باید بگوییم: نه، اوباما این کار درست نیست. ما به حمایت همه نیاز داریم. میلیونها خانه در آمریکا بیمصرف افتاده که می تواند در اختیار میلیونها خانواده فاقد مسکن قرار داده شوند.”

در پایان یک سئوال اساسی باقی است : اینکه این مطالبات تا حد شنیده خواهند شد؟ و آیا اساسا در اوج بحران اقتصادی، اصولا گوش شنوایی وجود دارد؟… یا اینکه باید راه دیگری پیش گرفت.

هم‌رسانی این مطلبنظرها

مطالب مرتبط

کارگران نامرئی در مزارع اروپا؛ حقوق کم، استثمار و در معرض خطر سلامت

زغال‌سنگ، طلای سیاه یا بلای جان لهستان؟

مسیر بالکان غربی، دروازه جدید مرگ برای پناهجوها