بهمن پناهی استاد خوشنویسی و موسیقی ایرانی سالهاست درباره رابطه این دو هنر پژوهش میکند.
هنر کهن خوشنویسی، اخیرا به منبع سرشاری برای الهامگیری هنرمندان تبدیل شده است.
بهمن پناهی استاد خوشنویسی و موسیقی ایرانی سالهاست درباره رابطه این دو هنر پژوهش میکند. او پایاننامه دکترای خود را در همین زمینه در دانشگاه سوربن پاریس ارائه کرده است.
وی معتقد است خوشنویسی انسانیترین هنرهاست. و رابطه ویژهای میان خط و هنر موسیقی، که بسیاری آن را نابترین هنرها میدانند، میبیند.
پناهی این رابطه را «موزیکالیگرافی» یا «خوشآهنگنویسی» میخواند. اما موزیکالیگرافی چیست؟ و چطور میتوان رابطه هنری انتزاعی همچون موسیقی را با خوشنویسی درک کرد؟ رابطه خوشنویسی با دیگر هنرهای بصری چگونه است و چرا خوشنویسی انسانیترین هنرهاست؟
برای پاسخ دادن به این پرسشها ایلیا نیک، خبرنگار یورونیوز، به کارگاه استاد بهمن پناهی در پاریس رفته است تا با وی گفتگو کند. چکیده این گفتگو را در زیر میخوانید.
نگاه به خوشنویسی از دریچه موسیقی
موزیکالیگرافی چیست؟
پناهی: شما میتوانید به یک واژه، یک عبارت یا یک متن از دیدگاههای مختلف نگاه کنید. و خوشنویسی تکامل هنری خط است. بنابراین میتوان گفت موزیکالیگرافی عبارت است از نگریستن به خط از دریچه موسیقی؛ یعنی در این نوع مطالعه ما قواعد دستوری زبان موسیقی به خوشنویسی نگاه و آن را تحلیل میکنیم.
رابطه دو هنر موسیقی و خوشنویسی را چطور توضیح میدهید؟
پناهی: فرآیند اکوگرافی را برای شما مثال میزنم. در این فرآیند ضربانها به شکل مجموعه خطوط یا امواجی ترسیم میشود که به متخصصان اجازه میدهد آنها را شکل بصری مطالعه کنند و به کیفیات مختلف آنها پیببرند. بنابراین خوشنویسی هم به تعبیری ترجمه تصویری یک ضرباهنگ، ملودی یا موسیقی است که در ضمیر هنرمند شکل گرفته است. یعنی ما میتوانیم از طریق مطالعه آثار خوشنویسی به موسیقی پنهان در آنها پیببریم. و همچنین اگر شیوه علمی این تحلیل را بلد باشیم میتوانیم مسیر برعکس را نیز طی کنیم یعنی اینبار از خط به نت برسیم. نظریهای هست که میگوید موسیقی نابترین هنرهاست و همه هنرها در راستای رسیدن به موسیقی پیش میروند. با پذیرفتن این فرض من میتوانم بگویم خوشنویسی نابترین هنر جهانی است و خوشنویسی اصیلترین هنر انسانی است.
خط در تاریخ خود هیچوقت هنر دموکراتیک و همهگیر نبوده است، یعنی در بنیاد خود هنر برگزیدهگان بوده است و کمکم وارد اجتماع شده است. حال آنکه در مورد دیگر هنرها این فرآیند برعکس بوده، یعنی موسیقی از دلِ آوازها و لالاییهای مادران بیرون آمده و چنین نبوده که نخست موسیقی خاص و زبده ساخته شود و بعد کمکم این موسیقی وارد لایههای اجتماع بشود و موسیقی عامه و اجتماعی پدید بیاید.
انسانیترین هنرها
پناهی: بارها مدعی شدهام که خط تنها هنری است که ذات انسان آن را پدید آورده حال آنکه هنرهای دیگر به تمامی ریشه در طبیعت دارند و انسان آنها را بازآفرینی و ترجمه کرده است. موسیقی، نقاشی، مجسمهسازی و رقص در طبیعت موجودند اما خط چنین نیست. بنابراین تماما انسانی است. خط بر اساس نوشتار پدید آمده و نوشتار بر اساس زبان که ویژه و ابداع انسان است و پیش از او وجود خارجی نداشته است. بنابراین انسانی بودن خط شرافتی خاص به هنر خوشنویسی میبخشد.
چه رابطهای بین نقاشی و خط باید باشد؟
پناهی: چرا دنبال رابطه بین نقاشی و خط باید بود؟ بیان هنری خوشنوسی چون فقیر شد این هنر به دیگر هنرها آویزان شد. کافی است بیان هنری خودش را تقویت کنیم. نیازی به وام گرفتن از هنر دیگری نظیر نقاشی و گرافیک نیست. من واژه نقاشیخط را نمیپسندم به جای آن واژه «خطنگاره» را پیشنهاد میکنم که خودم حدود ۱۵ سال پیش برای اولین بار در یک نمایشگاه به کار بردم. چون در این واژه بیشتر به رابطه خط با نگارگری ایرانی تأکید میشود.
یعنی معتقدی که جنبش هنری در خوشنویسی هم باید از درون به بیرون باشد و نه از بیرون به درون؟
پناهی:کاملا. نباید کلاژ باشد. نباید به نقاشی بچسبانیمش. کسانی که از خوشنویسی در کار هنری خود بهره بردند در دوره معاصر به شدت مخالف این هستندکه نام خوشنویس به آنها اطلاق شود. دوست ندارند به خوشنویس بودن منسوب شوند. و این نشان میدهد که جنبههایی منفی در این نام و حرفه میدیدهاند. خط و نقاشی گرچه میتوانند بر هم اثر بگذارند اما نیازی نیست در مفاهیم بنیادین از هم وام بگیرند.
آزادی هنرمند؛ رهایی خط
نقاشی که به ويژه در یک سده اخیر آزادیهای بیانی خاصی را تجربه کرده، به نوعی این آزادی را به هنر خوشنویسی نیز بخشید؛ به ویژه در آثار هنرمندانی که خط را روی بوم نقاشی آوردند و به آن آزادیهای فرمی تازهای بخشیدند؛ نظیر فابین وردیه. آیا فکر نمیکنید نقاشی به کمک خوشنویسی آمده؟
پناهی: شکی در این نیست. جریانهای فرهنگی و هنری به مسیر خود ادامه میدهند و در صورت بسته شدن مسیر، راهی تازه پیدا میکنند.و این اتفاق افتاده است. این محصول فاکتورهای مختلف اجتماعی سیاسی و زمان بوده است. اما حرف من آن است که نباید در تحلیل این امر اشتباه کنیم.
فکر نمیکنم خوشنویسان ممتاز ما نظیر میرزا غلامرضا، محدودیت خاصی در کار خود احساس میکردهاند یا به دنبال آزادی خاصی میگشتهاند. دستکم تحلیل من این نیست. بلکه تحولات سیاسی و اجتماعی که در ایران روی داد تحول خط را نیز میطلبید.
اما مثال فابین وردیه را زدید. باید بگویم که رویکرد او به خط چینی از سر اشباع بود. چراکه او به عنوان نقاش اروپایی مدرن، محدودیتی در کار خود احساس نمیکرد و وقتی به سراغ خوشنویسی چینی رفت که نیاز به یک عنصر تازه برای خلق داشت.
نکته دیگری بر تحول خوشنویسی اثر داشته و آن تأثیر اقتصاد هنر بر تحول خوشنویسی است. خوشنویسی هنری بود وابسته به سفارش طبقهای خاص؛ هنری حافظ متون مقدس و شاعرانه. اما پس از رویارویی ما با مدرنیته و حضور چاپ دیگر نیازی به کتابت به معنای کلاسیک آن نبود. این نکته چه تأثیری بر هنر خوشنویسی داشت؟
پناهی: نکته این است که برای نسلهای گذشته ما موضوعی نظیر آزادی سیاسی موضوعیت نداشته است. بنابراین خوشنویس هم در جامعه سنتی نقش و کارکردی مشخص داشته است. اساسا در تاریخ خوشنویسی ما هیچ اثری به عنوان تابلو وجود نداشته است و دستکم در ۱۳۰۰ سال گذشته نمونهای نداریم که اثر خوشنویسی روی دیوار رفته باشد.
ماشینهای خطاطی؛ چالشهای پیشروی هنری کهن
امروز ماشینهای هوشمند خطاطی وجود دارند و میتوان به یاری کامپیوتر خوشنویسی کرد. آیا این برای هنرمند خوشنویس یک چالش است یا یک فرصت و خط در این شرایط چه می کند ؟
پناهی : اگر میپرسید خط در این فضای تازه چه میکند باید پرسید موسیقی چه میکند؟ مگر نقاشی، مجسمهسازی و دیگر هنرها چه میکنند؟ آنها هم جای خود را در محیط باز میکنند. یک عده به هنر سنتی وفادار ماندهاند و بسیاری هم خود را با جریان مدرن سازگار کردهاند. من معتقدم هرکس باید با نهایت توانش کار خود را بکند. موسیقی الکترونیک مسیر خود را میرود و یک نفر در یک اتاق خانهاش موسیقی تولید میکند حال آنکه یک ارکستر سمفونیک کامل هم با همان روش سنتی و تعداد زیادی نوازنده به کار خودش ادامه میدهد. اینها همزیستی دارند. مهم این است که تحلیل ما درست باشد.
«خارج نواختن و خارج نوشتن»؛ مرزهای زیباییشناسی خط کجاست ؟
بهمن پناهی به عنوان یک خوشنویس، منتقد درونی خودش را دارد. از نظر این منتقد درونی، آیا تاکنون خط به انحراف رفته؟ آیا به مرزی رسیدهایم که بتوانیم بگوییم از اینجا به بعد دیگر اثر خوشنویسی شده زیبا نیست؟
پناهی : من به چنین جایی نرسیدهام. نمیشود مرزهایی گذاشت و گفت از اینجا به بعد به انحراف رفتهاید. آثار ملک محمد قزوینی یک قرن پیش انجام شده و با معیارهای زیباییشناسی زمانه اصلا زیبا نبوده است. اما امروزه کلکسیوندارها به دنبال کارهای ملک محمد میگردند چون زیباییشناسی بحثی سیال است.
در موسیقی اگر آوازی خارج از کوک و دستگاه اجرا شود نازیبا تلقی میشود چون خارج است. آیا میتوان گفت در خوشنویسی هم معادل «خارج زدن» وجود دارد؟
پناهی : آثاری که در اوایل دوران خوشنویسی اسلامی یعنی در «دوران کوفیک» (خط کوفی) پدید آمده، به این هنر خوشنویسی نمیگفتهاند. یعنی یک معیار و استاندارد زیباییشناسی وجود نداشته. میتوان گفت به نوعی یک دوران پسامدرن را در اوایل رشد خط از سر گذراندهایم. تا سه قرن پس از اسلام در جهان خوشنویسی اسلامی، چیزی به نام قواعد خوشنویسی نداشتهایم. بلکه آن را به عربی «خط الموزون» مینامیدند؛ یعنی «خط هماهنگ»، همین و بس. یعنی شما به جایی رسیده بودهای که هارمونی خودت را داشتهای.
هرم استادان؛ آموزش هنرمند درون
یعنی خوشنویس در کنار تعلیم فن و تکنیک که تعلیمی بیرونی بوده عمدتا تعلیمی درونی میدیده تا به نوعی پختگی دست بیابد و آنگاه هرآنچه میآفریده زیبا دانسته میشده؟
پناهی: بله. به همین دلیل است که تعلیم خوشنویسی نوعی سیستم هرمی داشته است. یعنی شاگردی که در قاعده و پایین هرم تعلیم میدیده خود زمانی به رأس هرم بعدی تبدیل میشده و بسیار پیش آمده که شاگردانی بر استادان پیشین خود برتری میجستهاند و هرم تعلیمی بزرگتری از اساتید خود ایجاد کردهاند.
بیشتر بخوانید: