خانوادهها در ترکیه نیز مانند بسیاری دیگر نقاط جهان با دگرباشی جنسی فرزندانشان به سادگی کنار نمیآیند. یکی دچار شوک میشود و دیگری فروپاشی عصبی. اما در نهایت خانوادهها در مرور زمان واقعیت را میپذیرند، آنها میفهمند که فرزندانشان «نه گناهی کردهاند و نه اشتباهی مرتکب شدهاند.»
در ترکیه کشور همسایه ایران نیز مساله دگرباشی جنسی برای سالها و یا شاید تا به همین امروز یک تابو بوده و هست.
در این گزارش روایت چند خانواده از تجربه و مواجهشان با واقعیت دگرباشی جنسی فرزندانشان مطرح میشود. یورونیوز در شهر استانبول سراغ تعدادی از خانوادهها رفته و از آنها خواسته تا درباره تجربههایشان بگویند.
عمر سیلان روی مبل نشسته و با صدایی آرام تجربهاش از مواجه با این موضوع را توضیح میدهد: «۲۰ سال پیش فهمیدم پسرم همجنسگرا است، به او گفتم، این زندگی اوست و باید طوری زندگی کند که احساس خوشبختی داشته باشد، به او گفتم برای تو سخت خواهد بود اما مهم نیست چه اتفاقی میافتد چرا که ما تو را پشتیبانی خواهیم کرد.»
«دچار فروپاشی عصبی شدم، فرزندم خانه را ترک کرد»
زلیخا در استانبول زندگی میکند و یک دختر ترنس دارد. او می گوید: «نخستین بار که متوجه موضوع شدم، شوکه و ناراحت شدم، واقعا ترسیده بودم، هم برای خودم و هم برای دخترم. اعصابم از هم فروپاشید و فرزندم خانه را ترک کرد.»
گونسلی، مادر یک پسر دگرباش جنسی است. او نیز درباره تجربههایش در این سالها میگوید: «مانند بسیاری از دگرباشان جنسی دیگر، به فرزندم در مدرسه «...» میگفتند، شاید ۱۲ سال پیش جرات نداشتم بهراحتی این را با صدای بلند بگویم اما حالا خیلی احساس راحتی دارم. به راحتی در این زمینه با مردم حرف میزنم چرا که به نظرم چیزی برای پنهانکاری و شرمگینی وجود ندارد.»
ارتباط گرفتن با دیگر خانوادهها
زلخیا ادامه میدهد: «وقتی متوجه ماجرا شدم به اینترنت رفتم و عبارت «والدین دگرباشان» را تایپ کردم، تعدادی شماره از «سازمان خانواده دگرباشان جنسی» یافتم و به آنها زنگ زدم. با مادر دیگری با وضعیت مشابه حرف زدم و خیلی احساس راحتی کردم.»
عمر سیلان معتقد است که تجربه و آموختن در این مسیر میتواند به خانوادهها و بچههایشان کمک زیادی بکند. او میگوید: «هرچه بیشتر آموختیم احساس قدرت بیشتری کردیم، وقتی احساس قدرت کردیم دیگر راحت میتوانستیم حرفمان را بزنیم اما همچنان زمان پذیرش مساله محدود به یک هفته یا یک ماه و پنج ماه نمی شود و زمان بیشتری لازم دارد.»
مساله طرد کودکان توسط خانوادهها
گونسلی به پدیده طرد شدگی کودکان توسط خانوادهها اشاره دارد: « برخی از بچههای همجنسگرا، ترنس یا دوجنسگرا ابتدا توسط خانوادههایشان طرد میشوند. اما اگر والدین آموزش ببینند و در کنار فرزندان خود بمانند کودک نسبت به خودش حس راحتتر و مطمئنتری پیدا میکند.»
«آنها پشت سر شما صحبت میکنند؟ اصلا چه اهمیتی دارد»
زلیخا میافزاید: « حس ترس و شرمندگی که ابتدا داشتم رفته رفته ناپدید شد چرا که باید در کنار فرزندم قوی حاضر میشدم، میدانستم که او اشتباه نکرده و گناهی مرتکب نشده است. بهعنوان یک مادر باید کنار فرزندم میماندم.»
آقای سیلان جملات پایانیاش را آرام و آهسته ادا میکند: «وقتی ضعیف هستید، مردم شما را پس میزنند اما وقتی محکم ایستادید، هیچکس جرات نمیکند شما را از خود براند. آنها پشت سر شما صحبت میکنند؟ اصلا چه اهمیتی دارد.»