از جهان ژرمنی تا جهان روسی؛ هیتلر، پوتین، ژئوپولیتیک و مساله مداخله با «اهداف انسانی»

ولادیمیر پوتین
ولادیمیر پوتین Copyright رویترز
Copyright رویترز
نگارش از Amirbehnam MASOUMI
هم‌رسانی این مطلبنظرها
هم‌رسانی این مطلبClose Button

مسکو، از همان سال ۲۰۱۴ و زمانی که مجلس پساانقلاب اوکراین زبان روسی را از فهرست دو زبان رسمی این کشور خارج کرد، نسبت به تهدید کی‌یف علیه روس‌زبانان و روس‌تباران شرق اوکراین هشدار داد.

آگهی

ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری کشور درگیر در جنگ روسیه  دکترین نوین سیاست خارجی این کشور را با تکیه بر مفهوم «جهان روسی» تصویب کرد.

براساس این رویکرد، دولت روسیه موظف به «حفاظت و حمایت» از هموطنانِ با زبان و فرهنگ روس، نه‌تنها در چارچوب مرزهای این کشور، بلکه در جغرافیای گسترده سرزمین‌های همجوار است.

جهت‌گیری نوین سیاست خارجی روسیه البته و به احتمال زیاد، پیشاپیش و در مقام یکی از توجیهات جدی حمله به خاک اوکراین مورد استفاده طبقه محافظه‌کار حاکم این کشور بوده است. مسکو، از همان سال ۲۰۱۴ و زمانی که مجلس پساانقلاب اوکراین زبان روسی را از فهرست دو زبان رسمی این کشور خارج کرد، نسبت به تهدید کی‌یف علیه روس‌زبانان و روس‌تباران شرق اوکراین هشدار داد و با حمایت از «شورشیان جدایی طلب خلق دونتسک و لوهانسک» عملا وارد میدان جنگ داخلی در کشور همسایه شد؛ جنگی که ۸ سال بعد و با ادعای آمادگی کی‌یف برای کشتار مردم شرق، به حمله نظامی تمام عیار ختم شد.

رویکرد جدید مسکو در سیاست خارجی و تکیه بر عوامل انسانی برای تعریف و بازتعریف یک مفهوم ژئوپلتیک (جغرافیای سیاسی) و توجیه «توسعه‌طلبی ارضی» ماجرای بی‌سابقه‌ای در تاریخ به‌ شمار نمی‌رود. شاید بارزترین نمونه چنین رویکردی را بتوان در سیاست اروپایی آلمانی نازی در همپیمان‌انگاری تمام کشورهای ژرمن اروپا، از اسکاندیناوی گرفته تا شمال‌غرب روسیه، دید. رهبر عظمت‌طلب «آریایی» آلمان در آن زمان، با تکیه بر عقاید دانشمندان، ادبا، تئوریسین‌ها و سیاستمداران عمدتا ایدئالیست آلمانی زبان در سراسر اروپا، فربهی و بارور شدن صنعت و فرهنگ ملت‌های «ژرمن» و دفاع از آنان در برابر زیاده‌خواهی‌های دول اروپایی پیروز در جنگ اول، محتاج بزرگ شدن جغرافیایی و دگرگونی مرزهای اروپا می‌دانست. حمله به لهستان و اشغال برق‌آسای این کشور برای دستیابی به کانال دانزینگ، نخستین گام عملی برای تحقق این «ضرورت» بود.

شاید در همین چارچوب «ایدئولوژیک» بتوان پیمان مولوتف–ریبنتروپ، مبنی بر تعهد عدم تجاوز آلمان و شوروی را توضیح داد. براساس رویکرد ژئوپلیتیک حکومت نازی، روسیه به‌عنوان یکی از «هارتلند»های اصلی جهان، کشوری اسلاو، با مردمانی عمدتا ارتدوکس بود و به جز مناطق محدودی از غرب و شمال‌غرب، دخلی به دنیای آلمانی‌زبان‌ها نداشت. با این حال این سرزمین پهناور و حکومت کمونیست آن، می‌توانست تهدیدی علیه امنیت آلمان و اروپا باشد.

از مداخله با هدف حمایت از جان هم‌کیشان تا مسئولیت به دفاع

فارغ از رویکرد توسعه طلبانه ارضی، جنبه انسانی سیاست خارجی نوین دولت پوتین هم در تاریخ جهان و به‌ویژه اروپا بی‌سابقه نیست.

همانطور که پیشین از این هم درباره پیوندهای تاریخی میان فرانسه و مسیحیان شرق توضیح داده شد، در سال‌های میانی قرن نوزدهم و در زمان حاکمیت امپراتوری فرانسه و به‌ویژه با آغاز استعمار مصر از سوی بریتانیا، دروازه‌های «سرزمین مقدس» به سوی اروپاییان گشوده شد. حکومت وقت فرانسه که یکی از قدرت‌های بزرگ جهان بود با گشایش کنسولگری‌ و مدارس وابسته به کلیسای کاتولیک در خاورمیانه، حمایت از اقلیت مسیحی ساکن در میان اکثریت مسلمان را آغاز کرد. ناپلئون سوم در سال ۱۸۶۰ و برای جلوگیری از ادامه کشتار مسیحیان سوریه به دست دروزها و مسلمانان سنی، به یاری امپراتور عثمانی شتافت و نیروی نظامی به این منطقه اعزام کرد.

رویکردی که جان انسان‌ها را بر اراده سوژه‌های اصلی روابط بین‌الملل، یعنی دولت‌‌ها، مقدم و ارجح می‌داند، به‌ویژه در سال‌های پس از پایان جنگ سرد، زمینه ساز جنگ‌های بشردوستانه در بالکان و خاورمیانه شد: حمله به مواضع صرب‌ها در جریان جنگ داخلی یوگسلاوی در سال ۱۹۹۵ و به‌ویژه بمباران بلگراد در جریان جنگ کوزوو در سال ۱۹۹۹، هر دو از سوی ناتو، با هدف جلوگیری از کشتار شهروندان بوسنیایی و متعاقبا کوزووتبار بالکان انجام شد.

پس از آن «جنگ علیه ترور» ایالات متحده آمریکا و همپیمانانش در افغانستان و عراق، اگرچه «دلایل» امنیتی در پس خود داشت اما سرنگونی حکومت‌های بدنام طالبان و صدام حسین در عراق، «رهایی بخش و بشردوستانه» بودن این جنگ‌ها را دست‌کم برای بخش گسترده‌ای از افکار عمومی جهانی توجیه می‌کرد.

نتایج نه‌چندان درخشان مداخلات بشردوستانه ایالات متحده و همپیمانانش باعث ورود سازمان ملل متحد برای تعیین حد و مرز مجوز چنین «جنگ»‌هایی شد. مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۲۰۰۵ اصلی را با نام «مسئولیت به دفاع» تصویب کرد. براساس این اصل، در صورت ناتوانی دولت‌ها از محافظت از زندگی و جان شهروندان خود، مسئولیت بر عهده جامعه جهانی و نه‌تنها یک ابرقدرت، خواهد بود. همین اصل در زمان مداخله نظامی سال ۲۰۱۱ در لیبی مورد استناد قرار گرفت.

روسیه در دو دهه گذشته یکی از مخالفان جدی رویکرد نظامی «بشردوستانه» و دفاع مشروع «پیشگیرانه» ایالات متحده در جهان به شمار می‌رفت. با این حال طبقه حاکم مسکو، بیش از سه دهه پس از فروپاشی شوروی و پشت سر گذاشتن عوارض شکست، برای توجیه تصفیه حساب خود با «جهان غرب» در اوکراین، همان استدلال‌های قدیمی دشمنان پیشین، از آلمان نازی گرفته تا نئوکان‌های آمریکایی را به پیش می‌کشد.

هم‌رسانی این مطلبنظرها

مطالب مرتبط

پوتین از «رزمایش بزرگ نظامی» با حضور چین و هند بازدید کرد

همکلاسی سابق پوتین به ریاست دیوان عالی روسیه رسید

اولین اظهار نظر پوتین بعد از حمله موشکی و پهپادی مستقیم ایران به اسرائيل