ترند شدن هشتک #اعدام_نکنید در توییتر فارسی، در واکنش به صدور حکم اعدام سه تن از جوانان معترض در وقایع آبان ۱۳۹۸، ظاهرا نشانه رشد مخالفت با مجازات اعدام در جامعه ایران است. عمادالدین باقی، یکی از مخالفان مجازات اعدام در جامعه ایران است. گفتوگوی یورونیوز با وی را بخوانید.
ترند شدن هشتک #اعدام_نکنید در توییتر فارسی، در واکنش به صدور حکم اعدام سه تن از جوانان معترض در وقایع آبان ۱۳۹۸، ظاهرا نشانه رشد مخالفت با مجازات اعدام در جامعه ایران است. عمادالدین باقی، یکی از مخالفان مجازات اعدام در جامعه ایران است که دو دهه قبل نیز بابت نوشتن مقاله «اعدام و قصاص» راهی زندان شد. یورونیوز گفتوگویی با عمادالدین باقی درباره مجازات اعدام در ایران انجام داده است که پیش روی شماست:
یورونیوز: در بین دلایل گوناگون موافقان و مخالفان مجازات اعدام، مهمترین دلایل هر یک از این دو گروه مختصرا چیست؟
بعضی از دلایل طرفین این تقابل، مشترک است. مثلاً یکی از دلایل این است که هزینه اعدام کمتر از هزینه حبس ابد است ولی مخالفین اعدام هم با محاسبه یک سری هزینهها، نشان میدهند که اعدام یک عمل پرهزینه است. اما مهمترین دلیل موافقین اعدام، که سابقه تاریخی هم دارد، بحث عبرتآموزی و بازدارندگی است. اتفاقا مهمترین دلیل مخالفان اعدام، ابطال مفید بودن اعدام در بازدارندگی است. بحث عبرتآموزی، دلیل تازهای نیست. آلبر کامو هم یکی از مهمترین دلیل طرفداران مجازات اعدام در فرانسه اوایل قرن بیستم را عبرتآموزی دانسته است. البته عبرتآموزی در بخش بزرگی از جرائم و مجازاتها، صدق نمیکند. به قول کامو، مجازات مرگ، اول از همه ممکن است کسی را بترساند که خودش نمیداند قرار است آدم بکشد. چون بسیاری از قتلها به طور آنی رخ میدهند. کامو از قول یکی از قضات نقل کرده است که اکثریت مطلق قاتلان، کسانی بودند که صبح وقتی که صورتشان را اصلاح میکردند، نمیدانستند که شب قرار است دستشان به خون کسی آلوده شود.
جدا از این نکته، مخالفین اعدام با آمار و ارقام ثابت میکنند که چنین مجازاتی جلوی تکرار جنایت را نمیگیرد. از حدود دویست سال پیش تا کنون، دهها کتاب با تحقیقات تجربی و آماری در کشورهای گوناگون با فرهنگها و مذاهب مختلف منتشر شده و همه این تحقیقات نتیجه واحدی داشته و آن اینکه اعدام در هیچ یک از این کشورها مانع تکرار جرم نبوده است.
در بیخاصیت بودن اعدام همین بس که آرتور کوستلراشاره میکند که در مراسم اعدامِ جیببرها در انگلستان چند قرن قبل، عدهای مشغول جیببری بودند. آماری که در انگلستان قرون قبل گرفته شده، نشان میدهد که از هر ۲۵۰ نفر اعدامی، ۱۷۰ نفرشان قبلا یک یا دو مراسم اعدام را دیده بودند. در آن دوران اعدام در ملاء عام هم انجام میشد.
دادگستری قم هم چند سال قبل تحقیقی انجام داد و آن را به صورت کتاب منتشر کرد که نشان میداد یک سری از کسانی که محکوم به اعدام شده بودند، قبلا خودشان تماشاگر مراسم اعدام بودهاند. این دادهها نشان میدهد که مجازات اعدام بازدارنده نبوده است. بنابراین منطق عبرتآموزی در همه جوامع به کار رفته و هنوز هم به عنوان قویترین استدلال به کار میرود ولی عجیب این است که این استدلال، سستترین استدلال است. به این نکته ظریف هم باید توجه کرد که اگر عبرتآموزی معیار حقانیت مجازات اعدام باشد، میتوان نتیجه گرفت که اعدام برای اینکه هر چه موثرتر باشد باید خشنتر هم باشد. در نتیجه ما باید برگردیم به عقب. چون مجازاتها در گذشته خشنتر بود. مجازاتهایی مثل دو شقه کردن و سر بریدن و مثله کردن. اما بشر هر چه جلوتر آمده، این جور مجازاتها را آرامآرام کنار گذاشته است چون که در عمل موثر نبودهاند.
اگر هم مجازات اعدام نه در ملاء عام بلکه بیسر و صدا و مخفیفانه باشد که دیگر اصلاً عبرتآموز نیست. البته با وجود اینکه این منطق منسوخ شده که مجازات اعدام هر چه خشنتر باشد عبرتآموزتر است، هنوز یکی دو کشور این منطق را دنبال میکنند. مثلا در کره شمالی بعضی از افراد اعدامی را میگذارند جلوی گلوله توپ و آنها را با شلیک توپ ذره ذره میکنند. یعنی فکر میکنند اعدام هرچه خشنتر باشد وحشتآورتر و بازدارندهتر است. این منطق واقعا با اصول عقلایی شرعی و حقوق بشری در تضاد است. نکته آخر اینکه، اصلا به نظر من نظریه رد اعدام را نباید بر رابطه جرم و مجازات بنا کرد. یعنی نباید گفت اگر اعدام باعث کاهش جرم میشود، پس بازدارنده و مفید است. چون اگر مجازات اعدام فینفسه غیر انسانی باشد دیگر نمیتوان آن را پذیرفت. حالا چه اعدام باعث بالا رفتن جرم و جنایت بشود چه نشود. ولی تحقیقات تجربی نشان میدهد که اعدام بازدارنده نبوده است.
یورونیوز: آیا بر مبنای ایدۀ «عدالت بهمثابه انصاف» نمیتوان گفت اعدام نکردن فردی که از سلامت روانی برخوردار است و مثلاً مرتکب قتلهای سریالی شده، نامنصفانه و لاجرم دور از عدالت است؟ یعنی انگار مفهوم «استحقاق» هم در این میان مطرح است.
در این جا چند نکته قابل بحث است. اول اینکه هنوز اثبات نشده است فردی که مرتکب قتل میشود الزاما سلامت روانی دارد. الان بر روی چنین قاتلانی مطالعات روانپزشکانه انجام میدهند و اگر سلامت روانی نداشته باشند، درباره مجازاتشان به گونهای تصمیم میگیرند و اگر سلامت روانی داشته باشند، به گونهای دیگر. همان طور که در علم روانشناسی بیماریهای روانی تازهای کشف شده که بشر در گذشته این بیماریها را نمیشناخت، ممکن است در آینده هم این اتفاق بیفتد. بنابراین سلامت روانی امری نسبی است.
اما درباره استحقاق هم باید گفت که وقتی کسی مرتکب قتلهای سریالی شده، آیا عادلانه است فقط چند دقیقه درد را تحمل کند و اعدام شود؟ به نظرم بزرگترین مشکل نهفته در این پرسش همان چیزی است که باعث ابهام و اغوای فراوان هم شده. و آن این تصور است که اعدام نکردن قاتل یعنی مجازات نکردن او. اعدام تنها مجازات ممکن نیست بلکه یکی از مجازاتهاست. شاید مجازات حبس به مراتب بدتر از اعدام باشد. به همین دلیل برخی حبس ابد را «کشتن تدریجی» مینامند. این نکته را هم نباید فراموش کنیم: قاتلانی که بیماری روانی دارند، قاتل زاییده نشدهاند. حتی منِ مخالف اعدام هم ممکن بود در شرایط دیگری در دوران کودکی، جوری تربیت شوم که نهایتا یک قاتل زنجیرهای بشوم.
اما اگر اساسا معتقد باشیم خیلی از رفتارهای انسانی ناشی از هدایت ژن است، نظریهای که این روزها در علم ژنتیک خیلی قوت پیدا کرده است، در این صورت فرد قاتل مقصر نیست که شایسته باشد رنجی را تحمل کند یا نابود شود. ولی علت رفتار قاتل هر چه باشد، بیماری یا ژن یا رفتار مختارانه در عین سلامت، در مجموع مجرمی که قابل بازپروری باشد، وقتی که اعدام نشود احیا میشود و به جامعه برمیگردد. اگر هم مجرمی قابل بازپروری نباشد در زندان میماند و از جامعه دور نگه داشته میشود. این شیوه مواجهه با قاتل در واقع برمیگردد به نگاه ما به انسان. نگاه توام با عطوفت به انسان ایجاب میکند که به جای کشتن قاتل، در بازپروری او بکوشیم و اگر این امر میسر نبود، او را از جامعه دور نگه داریم تا به کسی آسیب نزند. در مجموع به نظرم دیدگاه «عدالت بهمثابه انصاف» و یا مفهوم «استحقاق» در بحث از ضرورت اعدام، قابل دفاع نیستند.
یورونیوز: اخیرا نظرسنجی موسسه «یوگاو» (YOUGOV) نشان داد که دو سوم شهروندان آمریکا از مجازات اعدام برای «جرائم خیلی خطرناک» حمایت میکنند. اقدامات گروههای تروریستی در اروپا نیز ظاهرا در رشد چنین گرایشی در برخی کشورهای اروپایی کم و بیش موثر بوده است. تحلیل شما از تقویت درخواست مجازات اعدام (برای برخی جرائم) در جهان دموکراتیک چیست؟
این نکته در میثاق بینالمللی مدنی و سیاسی هم وجود دارد. در بند ۲ از ماده ۶ این میثاق آمده است در کشورهایی که مجازات اعدام لغو نشده، صدور حکم اعدام جایز نیست مگر در مورد مهمترین جنایات. اما در ادامه گفته شده است که همه این کشورها باید در نهایت به سمت لغو مجازات اعدام بروند. نکته دوم اینکه، این قبیل نظرسنجیها در کشورهای مختلف، نشان میدهد همواره بخش قابل توجهی از مردم حتی در کشورهای دموکراتیک، مدافع مجازات اعدام بودهاند. اما این آمار در نوسان بوده. این نوسانات هم تابع شرایط اجتماعی و سیاسی و بینالمللی است.
اما به طور میانگین در کشورهای دموکراتیک، معمولا نیمی از مردم مخالف و نیمی موافق اعداماند. منطق مدافعین اعدام بیشتر عاطفی است و بر درس عبرت و بازدارندگی تاکید میکنند که گفتم منطق متزلزلی است. اما اینکه چرا حمایت از اعدام در کشورهای دموکراتیک هم وجود دارد، به نظرم علتش این است که بعضی مباحث باید دائم تکرار شوند. یک بحث خاص برای یک نسل روشن میشود اما برای نسل بعدی یک مساله تقلیدی میشود. یعنی چون در قانون آمده اجرا میشود. موضوع لغو اعدام نیازمند کار توجیهی مداوم است. اگر یک جامعه به این جمعبندی رسید که مجازات اعدام چیز خوبی نیست، کار تمام نشده است. این جمعبندی فقط نشان میدهد که مساله اعدام برای آن جامعه در آن مقطع حل شده است نه برای نسلهای آینده آن جامعه.
یورونیوز: به نظر شما لغو یا ابقای مجازات اعدام در یک کشور را باید به سیاستمداران و حقوقدانان واگذار کرد یا باید آن را به رفراندوم گذاشت تا چنین تصمیم مهمی برآمده از رای اکثریت مردم باشد؟
این سوال مهم و پیچیدهای است. برخی معتقدند باید این موضوع را به رفراندوم گذاشت و بعضی کشورها هم همین طور عمل میکنند. عجیب این است که این کار بیشتر در کشورهای دموکراتیک انجام میشود. چهار سال قبل اعلام شد اعدام در سه ایالت آمریکا پس از اعلام حمایت جدید رایدهندگان از سر گرفته شد. یعنی بر اساس رای مردم، اعدام را که لغو شده بود دوباره از سر گرفتند. اما پرسش این است که آیا حق حیات به عنوان یک حق فطری و ذاتی، که در واقع شاهبیت و مادر حقوق بشر است، باید به رفراندوم گذاشته شود؟
اصلا اصل رفراندوم در این جا محل سوال است. آیا برای خوردن و آشامیدن باید رفراندوم برگزار کرد؟ بالاخره خوردن و آشامیدن هم جزئی از حق حیات بشر است. چرا راجع به خوردن و آشامیدن رفراندوم برگزار نمیشود؟ در امور مربوط به مدیریت سیاست و جامعه، یعنی تصمیماتی که بر زندگی مردم تاثیر میگذارد، رفراندوم جایز است و این امور قطعا باید مبتنی بر نظر مردم باشد. اما اگر تصمیمگیری درباره جان آدمیان به دست حکومت یا توده مردم سپرد شود، این امر فاجعهآفرین است.
در این زمینه اگر رفراندوم را بپذیریم، اعدام در بسیاری از کشورها مشروعیت پیدا میکند. با همین منطق الان میتوان گفت مجازات اعدام در ایران هم مشروعیت دارد. یک سری نظرسنجیها نشان میدهند که در ایران ۶۰ تا ۶۵ درصد مردم موافق اعدام بودهاند. البته این رقم ممکن است به مرور زمان کاهش یابد ولی به هر حال رقم قابل توجهی است و اگر درباره مجازات اعدام در ایران همهپرسی شود، این مجازات رای میآورد و مشروعیت پیدا میکند. در آمریکا و سوئیس همهپرسی میکنند. اگر چنین منطقی پذیرفته باشد، کشورهای دموکراتیک حق ندارند با مجازات اعدام در ایران مخالفت کنند؛ برای اینکه خودشان هم در این زمینه به رای مردم مراجعه میکنند.
اما ما معتقدیم اصل همهپرسی در زمینه مجازات اعدام خلاف حقوق بشر است. در نقطه مقابل، گفته میشود اگر این موضوع را به رای مردم نگذاریم، آن را به دست چه کسی بسپاریم؟ به دست حکومت؟ جواب ما نه است. چون اگر به دست حکومت سپرده شود بزرگترین ابزار سوءاستفاده حکومت خواهد شد. فاجعهای که جامعه بشری از آغاز تا به امروز با آن روبرو بوده، همین بوده که تصمیمگیری در زمینه حق حیات انسانها به دست حکومت سپرده شده است. آنچه که مسلم است، این امر را به دست اولیای دم یعنی کسانی که عواطفشان جریحهدار شده هم نباید سپرد. شاید بهتر باشد چنین امر مهمی به دست حقوقدانان و عقلای قوم سپرده شود.
جالب این است که قرآن هم در بحث مربوط به قصاص، خردمندان را مخاطب قرار میدهد. در آیهای که مستند قصاص قرار دادهاند، آمده است: و لکُم فی القِصاصِ حیاهٌ یا اولِی الالباب. نمیگوید توده یا ناس یا حکومت. اولی الالباب یعنی صاحبان خرد. یعنی بحث قصاص چیزی است که قرآن هم خردمندان را برای تصمیمگیری درباره آن مخاطب قرار میدهد. البته بسیاری از اولیالالباب یا خردمندان هم تا همین چند دهه پیش مجازات اعدام را موثر میدانستند اما امروزه چنین نظری ندارند.
به همین دلیل الان بیش از دو سوم کشورهای عضو سازمان ملل، مجازات اعدام را قانونا لغو کردهاند و یا اینکه اجرا نمیکنند. اما این کشورها شصت سال قبل در اقلیت بودند. محققان، علما و دانشمندان در دهههای اخیر با تحقیقاتشان ثابت کردهاند که مجازات اعدام بازدارنده نیست. حتی ثابت شده که در برخی کشورها با لغو مجازات اعدام، جرم هم کاهش پیدا کرده است. البته ممکن است به شکل مقطعی افزایش پیدا کرده باشد ولی باید کل بازه زمانی را در نظر گرفت. اگر در این زمینه علم مرجعیت داشته باشد و تصمیمگیری به علم و عقل بشر واگذار شود نه به حکومت یا رفراندوم، بهتر است. اما باید مکانیسمی برای مرجعیت علم و عقل تعریف شود.
یورونیوز: آیا «قصاص ِ نفس» همان «اعدام» است یا بین این مفاهیم تفاوتی وجود دارد؟ به عبارت دیگر، آیا اعدام «حکم خدا» است؟
اعدام و قصاص دو مقوله است. هر قصاصی اعدام است اما هر اعدامی قصاص نیست. اعدام را نه شارع بلکه حکومت جعل کرده است و به همین دلیل اگر حکومت چیزی را که خودش جعل کرده لغو کند، منافاتی با دین ندارد. در قرآن فقط یک مورد مجازات مرگ مقرر شده است که در مساله قتل نفس است. آن هم قتل نفس عمدی. یعنی با سوءنیت و سبق تصمیم و برنامهریزی قبلی. اگر کسی در نزاعی ناگهانی فرد دیگری را بکشد، کارش مصداق قتل نفس عمدی نیست. قصاص نفس هم الزامی نیست بلکه تخییری است. تاکید و توصیه قرآن هم به قصاص نکردن است.
مجازات محاربه هم در قرآن ذیل قصاص قرار میگیرد چونکه اگر فرد محارب مرتکب قتل نشود، مجازاتش کشته شدن نیست. اینکه در ایران در قانون مجازات اسلامی برای محاربه مجازات مرگ تعیین شده، خلاف شرع است. چنانکه گفتم در آیات قرآن تاکید بر انصراف از قصاص است. مثلا در ابتدای آیه ۱۷۸ سوره بقره آمده است «یا ایها الذین امَنوا کُتِبَ علیکُمُ القِصاصُ فِی القَتلی» (ای مومنان بر شما در مورد کشتگان قصاص مقرر گردیده است) و در ادامه آیه میگوید «فَمَ عُفِیَ لهُ مَن اَخیهِ شَیءٌ فَاتِّباعُ بالمعروفِ و اَداءٌ الیهِ بِاِحسانٍ ذلکَ تخفیفٌ مِن رَّبِّکم و رَحمَهٌ» (و اگر به کسی از جانب برادرش ارفاقی شود، بر اوست که قدر بداند و {خونبها را} به نیکی به او بپردازد. این آسانگیری و رحمتی از سوی پروردگارتان است). در آیه ۴۵ سوره مائده هم که قصاص تجویز شده، باز آمده است که «فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفّارهٌ». (پس هر کس {از قصاص} درگذرد، این در حکم کفاره {گناهان} اوست.)
در آیه ۴۰ سوره شورا که آن هم از مستندات قصاص است، میگوید «فَمَن عَفا و اَصلَح فَاَجرُهُ علَی الله» (پس هر کس که عفو و درستکاری پیشه کند پاداش او بر خداوند است.) من معتقدم مشکل بزرگی که وجود دارد، مشکل وارونهخوانی آیات جزایی قرآن است. در همین آیاتی که برای اجرای قصاص استفاده میکنند به راحتی میتوان برای تعطیل قصاص استفاده کرد. ولی چون بزرگان ما بیشتر تحت تاثیر سنتها و عادات بودند، این سنتها را تبدیل کردهاند به تفسیر و ترجمه قرآن.
یورونیوز: در جوامع اسلامی چگونه میتوان حکم اعدام را کنار گذاشت که نیروهای اجتماعی مذهبی و سنتی، پذیرای این تحول باشند؟
این بحثها باید مطرح و باز شود. به این بحثها دامن زده نمیشود. حتی در غرب هم به این نگاه توجه نمیشود. در تبلیغات و رسانههای غربی بیشتر رویکرد القاعده و داعش را برجسته میکنند. یعنی جوری رفتار میکنند که انگار اسلام یا برداشت درست از قرآن، همان چیزی است که القاعده و داعش میگویند. برجسته کردن این گروهها یکی از آفات است. بعد هم روشنفکران و علما باید فارغ از چنبره عادات و آداب روزگارشان قرآن را بازخوانی کنند.
من واقعا معتقدم ما نیازمند بازبینی و بازخوانی قرآن هستیم. در همان آیه «و لکم فی القصاص حیاه»، قرآن دارد ملاک میدهد. در واقع قصاص در این جا طریقیت دارد نه موضوعیت. یعنی قرآن میگوید ملاک، حفظ حیات اجتماعی است. یعنی شما قصاص میکنید چون غایتش حیات است. ممکن است زمانی قصاص موجب تامین حیات اجتماعی بوده باشد. اگر امروز تحقیقات و علم و عقل بشر نشان دهند که قصاص طریقیت ندارد و روشهای دیگری حیات اجتماعی را تضمین میکنند، طبیعی است که این روشها اولویت پیدا میکنند و بایستی معیار قرار گیرند نه قصاص.
به هر حال ما به یک بازخوانی نیاز داریم ولی درباره پذیرش این بازخوانی از سوی اقشار مذهبی جامعه، باید گفت که این مشکل فقط مختص کشورهای اسلامی نیست. در کشورهای غربی هم علیرغم اینکه چندین دهه است این بحثها آزادانه صورت میگیرد و حتی مجازات اعدام را با رفراندوم یا وضع قانون لغو میکنند، اما باز بخش عظیمی از جوامع غربی مدافع اعدام است.
برای اینکه مجازات اعدام از ذهن مردم کنار برود، مانعی وجود دارد که عاطفی است. بسیاری از مردم به دلایل عاطفی معتقدند قاتل را باید کشت و حذف کرد. روحیه انتقامجویانه هم البته وجود دارد. اما در کشورهای اسلامی، نصوص دینی میتوانند چیزی را که به طور عادی در جامعه وجود دارد تقویت یا تضعیف کنند. متاسفانه در کشورهای اسلامی تصوری از دین وجود دارد که آن مانع عاطفی اجتماعی را پشتیبانی کرده است.
اگر مراجع دینی فهمشان را در این زمینه تغییر دهند، دست کم متغیر مذهبی پشتیبان عواطف عامیانه کنار گذاشته میشود. با کنار رفتن این متغیر مذهبی، چیزی که باقی میماند، همان است که در همه جای دنیا هست و آن را باید نه با بحثهای مذهبی بلکه با بحثهای تجربی و عقلی کنار گذاشت.
بسیاری از متفکران عصر روشنگری مدافع اعدام بودند. هگل، روسو و کانت کسانی بودند که از اعدام دفاع میکردند. در عین حال کانت به عنوان یکی از معماران اندیشه کرامت انسان شناخته میشود. این نشاندهنده روند تکاملی حقوق بشر است. آنچه ما امروزه از حقوق بشر میفهمیم متفاوت از چیزی است که صد سال یا دویست سال قبل فهمیده میشد. بعضی از اجزای تفکر بنیانگذاران حقوق بشر، ضد حقوق بشر کنونی بود. جان لاک و منتسکیو از بردهداری دفاع میکردند. بنابراین حقوق بشر یک بسته ثابت و لایتغیر نبوده و در طول زمان بسط و تکامل پیدا کرده. اما این تحول در کشورهای اسلامی دیرتر رخ داده است. اینکه چرا در غرب زودتر چنین اتفاقی رخ داده، علیرغم اینکه آن جا هم مانع اجتماعی برای حذف اعدام وجود داشت، دلیلش فقدان مانع مذهبی است.
تجربه دنیای غرب از کلیسا هم به نظرم در متزلزل کردن فکر اعدام موثر بود. ضمنا چون در غرب نص دینی وجود نداشت، بحث آزاد درباره مجازات اعدام ممکن بود. این آزادی خیلی به روشنگری و تبیین ذهن کمک میکرد. ولی در کشورهای اسلامی چون ورود به این بحث به معنای زیر سوال بردن مقدسات بود، بحث آزادانه در این زمینه چندان ممکن نبود. ولی خوشبختانه الان چنین امکانی وجود دارد. به نظرم هر چقدر بتوان با رویکرد دروندینی به این بحث پرداخت، بیشتر ممکن است مورد توجه قرار گیرد.
یورونیوز: بسیاری از مردم معتقدند جنایتکاران خاصی مثل هیتلر و پلپوت قطعا باید اعدام شوند. نظر شما چیست؟
بسیاری از کسانی که مخالف اعدام هستند، قائل به استثنا هستند. این رویکرد خیلی مقبولیت دارد و هوادارانش از کسانی که مطلقا موافق یا مخالف اعداماند، بیشتر است. قائلین به استثنا، موافق اعدام افرادی نظیر هیتلر و پل پوت و صدام حسین هستند اما به نظر من مشکل درست از همین جا شروع میشود. اگرچه نظر قائلان به استثنا، از منظر اسناد حقوق بشری، توجیهی دارد.
در ماده دوم پروتکل لغو مجازات اعدام، گفته شده که دولتها میتوانند در قوانین موجود خود مجازات اعدام را برای اعمال انجام شده در زمان جنگ یا زمانی که خطر قریبالوقوعی انتظار میرود، پیشبینی کنند. طبق این سند، اعدام صدام حسین هم قابل قبول بود. اما مشکل این است که وقتی شما یک مورد را استثنا کردید، این استثنا میتواند توسعه پیدا کند.
زمانی که بحث اعدام صدام حسین مطرح بود، من مقالهای نوشتم و فرستادم برای روزنامه اعتماد ملی. آقای کروبی که مدیر مسئول روزنامه بود، مقاله را خواند و گفت من با منطق و استدلال مقالهات موافقم ولی اگر مقاله را چاپ کنیم، خانواده شهدا میریزند روزنامه را به آتش میکشند! چون من در آن مقاله نوشته بودم که چرا صدام نباید اعدام شود. نوشته بودم از یک منظر مرگ چنین جنایتکاری ظرف چند دقیقه، مجازات مناسبی برای او نیست. اما اعدام نکردن صدام را از منظر دیگری هم قابل بحث دانسته بودم و آن اینکه، پذیرش این استثنا، راه را باز میکند. همیشه بدترین کارها با به کار رفتن علیه آدمهای بد آغاز و توجیه میشوند.
چنین کارهایی سپس کمکم شامل حال آدمهای نه چندان بد میشوند و عاقبت نیز هنجار میشوند. نکته سومم در آن مقاله این بود که اعدام نکردن چهرههای نمادینی مثل صدام موجب تثبیت و نهادینه کردن نظریه لغو مجازات اعدام میشود. دلایل دیگر را هم در آن مقاله آورده بودم که در این مصاحبه آن دلایل را برای شما توضیح دادم. من معتقدم چنین افرادی را باید به حبس ابد بدون بخشش محکوم کرد. اما مخالفان چنین نظری همان موقع هم میگفتند تا وقتی که صدام زنده باشد، هواداران او به فعالیتهای تروریستی ادامه میدهند اما اگر او اعدام شود، انگیزه هوادارانش ضعیف میشود. یعنی وقتی نفس بقای افرادی مثل صدام باعث دوام جریان خشونت و جنایت است باید او را حذف کرد.
این نکته جزو غوامض بحث لغو مجازات اعدام است. در این مباحث همیشه خط سومی وجود دارد که اغواگر است. یعنی عدهای مطلقگرایی را چه در مورد اعدام کردن چه در مورد اعدام نکردن رد میکنند و قائل به استثنا میشوند. اما این ادعای نفی مطلقگرایی، ادعایی خطرناک و شبیه منطقی است که در آمریکا درباره وقایع زندان گوانتانو و زندان ابوغریب مطرح شد. آن جا میگفتند وقتی یک تروریست اطلاعاتی دارد که میتوان با شکنجه اطلاعاتش را گرفت تا مانع کشتن دیگران شد، آیا جایز نیست او را شکنجه کنیم؟
یا در بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی هم همین منطق را داشتند. میگفتند با کشتن یک عده، جلوی کشتن عده بیشتری را میگیریم. در ایران هم در مجلس خبرگان قانون اساسی، آقای مشکینی همین استدلال را درباره ضرورت شکنجه در موارد خاص به کار بردند ولی آیتالله بهشتی و آیتالله منتظری به شدت مخالفت کردند و گفتند اگرتعدادی مجرم مجازات نشوند و آزاد شوند، بهتر از این است که یک بیگناه مجازات شود. بنابراین به نظر من در بحث مجازات اعدام، هیچ استثنایی را نباید پذیرفت و همین که امکانات دیگری وجود دارد، مثل حبس بدون عفو، بهتر است از این امکانات استفاده کرد و به دنیا فهماند که اعدام نکردن انسانها چقدر مهم است که حتی جنایتکارانی مثل هیتلر و پلپوت هم اعدام نمیشوند. اما اعدام نکردن، چنانکه گفتم، به معنای پاداش دادن یا مجازات نکردن نیست. مجازات حبس ابد بدتر از اعدام است.